دخترم پرنیکا

انتخاب نام

نامى نکو گزين که بدان چون بخوانمت در دلت شادى آيد و در جانت خرمى آریان عزیزم بزار از انتخاب اسمت بگم که خودش یه پروژه ای بود واسه خودش. همونطور که بعدا" توی درساتون بهتون میگن حدیث داریم که یکی از مهمترین حقوق فرزند بر پدر و مادر، انتخاب نام نیکو هست. (نه اینکه اسمتو نیکو بزاریم ها! یعنی اسم خوبی برات انتخاب کنیم.) حضرت علی هم گفته بهتره اسم نی نی رو قبل از تولدش بزارین. مام گفتیم چشم! من و بابا دوست داشتیم یه اسم اصیل ایرانی پرمعنی برات انتخاب کنیم که تا حدی تک باشه و زیاد تکراری نباشه. البته این اسم باید چیزی می بود که از لحاظ آوانگاری هم به اسم بابا بیاد هم به اسم مامانی. (البته خیلی از اسما توسط فوامیل ثبت یا رزرو شده بود!) ...
9 فروردين 1391

بدجنس ترین مامانای دنیا!

سوسک گورکن: این حشره یکی از بدترین مادرهای جهان است زیرا فرزندان خود را در بازی مرگباری می خورد لارو این سوسک درون جسد موش مرده ای قرار می گیرند که توسط مادر و پدر درون حفره ای دفن شده است، سوسک مادر غذای فرزندان خود را با خوردن لاشه موش تامین می کند و در نتیجه به صورت ناخودآگاه لاروهای خود را می خورد. تعداد لارو این سوسکها معمولا بیشتر از اندازه ای است که تمامی آنها بتوانند درون بدن موش جا بگیرند از این رو شانس بقای برخی از این لاروها افزایش پیدا خواهد کرد. پاندا: بر خلاف تصور همگان، پانداهای مهربان مادرهای بسیار بدی هستند زیرا در زمانهایی که دو فرزند به دنیا می آورند، یکی از آنها را به حال خود رها می کنند. این ج...
9 فروردين 1391

بن لادن در پله های ترقی!

عزیزم. دخترک گلم. ببخش که نمی تونم زیاد بهت سر بزنم. آخه مامانی یک هفته دیگه امتحان داره و از اونجا که چادرشو سفت به کمر بسته تا پله های ترقی رو دونه دونه تی بکشه! زیاد فرصتی برای نوشتن واسه عزیزدردونه اش نداره. حالا یکی ندونه فکر می کنه چقدر درس خوندم! از 1٣-1٢ تا درسی که واسه کنکور میاد فقط یه کتابشو دارم میخونم که اونم هنوز نصف نشده! (اگه اعتماد به نفس تو هم به مامانی بره، چه شود! ) البته مامانی پارسال ارشد ملی روبه زور بابایی که همش با وعده کیک و ساندیس اغفالش میکرد رفت سر جلسه و وقتی نتیجه ها اومد در کمال ناباوری دیدیم مجاز شدم!!! جات خالی با بابایی اونقد دو تایی خندیدیم که تا چند روز فکم درد گرفته بود! آخه هیچی هیچی نخونده ...
9 فروردين 1391

سوپ جنین انسان!!!

پرنیان جون عزیز مامان، لطفا" شما این مطلبو نخون و نبین! (0+) این یه داستان واقعیه از یه مقاله علمی تکان دهنده ای که تو چین منتشر شده. تو ایالت کانتون چین، یه سوپ گیاهی به همراه گوشت نوزاد سرو میشه که تبلیغ زیادی کردند که سلامتی و میل جنسی رو به طرز عجیبی بهبود می بخشه! این سوپ ترکیبی از مغذی ترین گیاهان، گوشت مرغ و جنین سالم انسانه که 8 ساعت آب پز یا بخارپز میشه! قیمت سوپ 4000 دلاره حدودا و یک کارخونه دار تو مصاحبه ای که کرده گفته تاثیر این سوپ خوشمزه رو به عینه دیده! این کارخونه دار 62 ساله با همسر دومش که 19 سالش بود بعد دو هفته باز واسه سرو سوپ اومده بود و راضی بود یه روز زن و شوهری که دو دختر داشتند وبچه سومشون که جنین...
9 فروردين 1391

زن کوچولوها!

سلام دخمل گل مامان. دیروز فیلم سینمایی زنان کوچک رو دیدم. با اینکه درس داشتم اما قشنگ نشستم تا آخر دیدمش. (آخه به خاطر نم زدن سقف ماطبقه بالا شوفاژا رو خاموش کرده بودن و بارون شدیدی میومد و منم که سرمایییی! جوراب روفرشی ضخیم پوشیده بودم و چند فنجون قهوه خوردم اما افاقه نکرد.) بگذریم. بچه که بودیم کارتونشو تلویزیون پخش می کرد. قصه خونواده ای بود با 4 تا دختر. یادش به خیر! منم که اون موقع ها یه پا جودی ابوتی بودم واسه خودم و همیشه مقادیر متنابهی پروانه و شاپرک دور سرم در حال چرخش بودن، کلی با دختر جسور و بلندپرواز و نویسنده خونواده توی فیلم «همزادپنداری» می کردم. حالا شاید بپرسی همزاد پنداری (یا شایدم «هم ذا...
9 فروردين 1391

خانه سازی

سلام به باهوشترین نینی دنیا. عزیزم من و بابا امسال به طرز بسیار جدی دنبال پیدا کردن خونه هستیم. بابایی دوست داره یه زمین یا خونه کلنگی گیر بیاره تا با دوستاش اونو چند طبقه و انجوری که میخوان بسازن. اما هر چی می گردیم یه روز آب هست نون نیست، یه روز بنزین هست کبریت نیست، یه روز بارونه، یه روز زمین کجه.... خلاصه تا حالا که به نتیجه نرسیدیم. تا اینکه پریروز یه خونه کلنگی پیدا کرد که موقعیتش برای ما خیلی خیلی عالیه. اولا" محله اش یکی از محله های مورد تایید ماست، بعدش به همه مراکز سوق الجیشی نزدیکه، از جمله اداره مامانی، اداره بابایی، بازار، فروشگاه، مسجد، ایستگاه تاکسی، حتی تو کوچه یه آرایشگاه و خیاطی هم هست، و از همه مهمتر یه مهد کودک ...
9 فروردين 1391

دندون عقل

شلام! امروز رفتم آخرین دندان عقلمو کشیدم و پاک خالی از عقل شدم!! (نه اینکه قبل از این چیزی به اسم عقلم داشتم!) الان که دارم اینارو برات مینویسم هنوز ناحیه عظیمی از صورتم به شکل یک لایه لاستیکی باد کرده و بی حسه. دکتر نامرد با اون انبر وحشتناکش! خلاصه اینم یکی از گامهای پروژه رسیدن به تو بود که امروز با موفقیت برداشتم. (دکتر گفته بود قبل از نی نی دار شدن باید دندوناتو چک کنی و آخرین دندون عقل داوطلب کشته شدن شد!) بابایی امروز ماموریته و مامان تنها، مامان خسته، مامان گشنه، مامان بی دندان! الان جا داره که تو با اون لهجه شیرین مریخیت بهم بگی: مامان بی دندوووون! افتاد تو قندون! ای قربون اون دندونای تا به تات بشم من. ...
9 فروردين 1391

پا و پاپا و بارباپاپا!

سلام قندکم. خوبی؟ دیروز پسر عموت اینا خونه مون بودن، جات خالی! خیلی خوش گذشت. با هم رفتیم سیسمونی فروشیا و به بهونه خرید برای اون، منم یواشکی وسایل داخل مغازه ها رو دید میزدم! نمیدونی دیدن همه چی در اون ابعاد خنده دار! چه کیفی داشت! آدم وقتی لباسای نوزادو می بینه می فهمه نی نی چه موجود ظریف و شکننده و بی پناهیه. کوچول موچولوووووووووو! با هزار زحمت تونستیم واسه ماهان کچل کفش بخریم. (می گم کچل چون زمستون بردیمش مشهد سرشو وقتی که تو خواب ناز بود زدیم!! وای! نه! منظورم اینه که موهای سرشو زدیم! تازه مامانش بهم میگه : ایشاا... سال دیگه بچه تورو بیاریم اینجا سرشو بزنیم!! دیدی توروخدا! جاری هم جاریای قدیم! حداقل کینه شون به کشت و کشتار ...
9 فروردين 1391

عروسک زنده 5 ساله!

این دخمل خوشگلو می بینی؟ واقعا" آدم همچین پرنسسایی رو می بینه تو خلقت خدا میمونه! مثل تابلو نقاشی می مونه! خدا جون دستت درست واسه همچین شاهکارایی! از کرم خدا چی دیدی؟ شاید خودت این شکلی شدی! (می بینی؟ اصل وراثت و جناب داروین خانو کلا" بردم زیر رادیکال! ) شایدم عروسمون این شکلی از آب دراومد!! ...
9 فروردين 1391

دکتر بابایی و خاک بر سری!

سلام قهرمان کوچولوی خودم. جونم برات بگه که بابایی پنج شنبه گذشته آزمون دکترا داشت. پرنیان جون تو که خودت شاهد بودی من دو ماه تمومه روی زبونم به اندازه موهای گیس گلابتون سیم خاردار در آورده از بس چپ و راست به بابات گفتم درس بخون! یه ذره بخونی قبولی!.... عین این مسئولین تدارکات تیمهای فوتبال هی بهش یادآوری می کردم و انرژی میدادم که برو جلو! تو میتونی! اما این بشر نسبتا" بی خیال چون رشته ای که میخواست امتحان بده رو دوست نداشت و با رشته خودش فرق فوکولید، دیگه امیدی به قبولی نداشت و عین این بچه تنبلای درس نخون هی از زیر بار درس خوندن در می رفت! (پرنیان جون! نبینم تو مثل بابات بشی وگرنه خودم با کمربند بابایی! سیاه و کبودت می ک...
9 فروردين 1391